شـ(ع)ـر

منوی بلاگ
بایگانی
پیوندهای روزانه

چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۲:۴۸ ق.ظ

تو می‌گُنجی تَنگِ فهمِ کی، های خاطره‌‌ی بی‌همزبون که همه تلخی‌ها‌ رو سکوت، حبسِ کام تو کرده؟ مگه یادآوری نشئه‌ای بتونه از اون دهن کام بگیره. گلوت از لبه‌های‌ تیز تلخی‌ها سوخته. تلخی‌های‌ کوچیک به‌ هم‌ چسبیدن، تلخی‌های‌ بزرگ ساختن و لبه‌ی تلخی‌ها بُرنده‌تر میشن روز به روز. دادی بکش تا بعد، از تلخی عظیم‌الجثه‌‌ی یک فریاد طولانی خشکت بزنه. های که دیوار حافظه رو خراشیدی و سر از چرک زیر ناخن‌هات سوخته، تو کِی نوازش کنی با پَر پاک و بال لطیف؟

۰۴/۰۲/۱۱